09365495434

۷ قانون زندگی از کتاب جُردَن پیترسون

همیشه بعد از تماشای یک ویدیوی انگیزشی حس می­کنید که می­خواهید دنیا را به دست بگیرید. انرژی خیلی زیادی دارید می­توانید تصور کنید که چطور به اهدافتان می­رسید و تصمیم می­گیرید که شروع به کار کنید. اما بیست دقیقه بعد همه آن را فراموش می­کنید! دوباره همان احساس تنبلی و کرختی به سراغتان می­آید. به همین دلیل هم فقط داشتن انگیزه کافی نیست. شما باید زندگی تان را طوری تنظیم کنید که فارغ از هیجان زیاد، اراده انجام کاری را داشته باشید.

جناب جردن پیترسون دقیقاً همین کار را می­کند. او ۱۲ قانون معرفی کرده که به شما کمک می­کند به زندگی تان نظم دهید. در اینجا من فقط ۷ مورد از آنها را توضیح می­دهم که مطمئن هستم که باعث حفظ انگیزه و نظم شما می­شود.

قانون اول: با کسانی که بهترین ها را برایتان می­خواهند دوست شوید. یادتان است وقتی بچه بودید همه بچه های همسایه دوستتان بودند و هر روز هم با هم بازی می­کردید؟ لازم نبود که به هم زنگ بزنید، فقط بیرون می­رفتید و با هم بازی می­کردید. و اگر نمی­توانستید هم لازم نبود به کسی توضیح دهید.

این بهترین نوع رابطه دوستانه است که می­توانید داشته باشید. اما بعد از ۲۰ سالگی فقط با ۵ یا ۶ تا از بهترین هایشان در ارتباط ماندید! دیگر هر روز هم با هم بازی نمی­کنید. اما احتمالاً هر هفته با هم بیرون می­روید.

هر چه به ۳۰ سالگی نزدیک می­شوید دلتان می­خواهد که زمان بیشتری را با دوستانتان بگذرانید. اما با وجود مسئولیت هایی که دارید کمتر فرصت دیدن یکی دو تا از دوستانتان را که هنوز با آنها در ارتباط هستید را پیدا می­کنید.

شما فکر می­کنید دوستانتان را آگاهانه انتخاب می­کنید اما از خیلی جهات این طور نیست. شما دوست هستید چون به یک مدرسه رفتید و در یک کلاس هم درس می­خواندید. شاید اولین روز دانشگاه دوستتان اولین کسی بود که با او حرف زدید. و یا شما دوست هستید چون با هم همسایه بودید، با هم شروع به حرف زدن کردید و به مرور زمان هم به یک رابطه دوستانه تبدیل شده است.

مشکل این است که امکان دارد که آنها بهترین افراد در اطراف شما نباشند. اما اولین کسانی بودند که ملاقات کردید و چون هر چقدر که بزرگتر می­شوید دوست پیدا کردن سخت­تر می­شود، فقط به آنها می­چسبید. چون این راحت­تر است.

دوستان شما تأثیر زیادی روی زندگی تان می­گذارند پس اگر آنها واقعاً بهترین ها را برای شما نخواهند، حسادتشان می­تواند به شما آسیب بزند. به یاد داشته باشید اجازه ندهید زمان دوستی ها شما را تعریف کند. اگر کسی منفی نگری را به زندگی شما وارد می­کند، از رها کردن و پیدا کردن دوستان جدید نترسید. دنیا پر از آدم های خوبی است که می­توانند زندگی شما را بهتر کنند.

قانون دوم: قبل از اینکه از دنیا انتقاد کنید رفتار خودتان را اصلاح کنید. یک روز که با دوستانم بیرون بودم، یکی از آنها شروع کرد به صحبت کردن درباره اینکه چطور میلیاردر ها دارند دنیا را نابود می­کنند. آنها مشاغلی را از بین می­برند، با کارمند هایشان بدرفتاری می­کنند، به محیط زیست آسیب می­زنند و باعث تغییر شرایط آب و هوایی هم حتی می­شوند.

نمی­خواهم در اینجا از کسی دفاع کنم چون به نوعی همه اینها واقعیت است. دنیا همه اش هم گل و بلبل نیست. اما سوالی که پیش می­آید این است که شما با انتقاد کردن می­خواهید به چه چیزی دست پیدا کنید؟ ممکن است باعث شود که احساس خوبی نسبت به خودتان پیدا کنید. با این حال باید بدانید که شما بخشی از آن مشکل هستید.

آیا واقعاً شما به جای حمل و نقل عمومی از ماشین شخصی استفاده نمی­کنید؟ و باعث آلودگی هوا نمی­شوید؟ چطور است که شما راه متفاوت تری را انتخاب کنید! به جای انگشت گرفتن سمت دیگران از خانه خودتان شروع کنید. البته شما هرگز نمی­توانید بی نقص باشید. اما می­توانید سعی کنید که چیز های زیادی در اطراف خودتان را تغییر دهید.

آیا از درآمدتان راضی نیستید؟ ببینید به اندازه­ای که باید، برای کارتان تلاش می­کنید؟ حوب احتمالاً نه! از تمام فرصت هایی که به شما داده شده استفاده کردید؟ فکر می­کنم جوابتان را می­دانم؛ آیا مشکل سلامتی دارید؟ آیا واقعاً عاداتی دارید که سلامتی شما را تحدید می­کند؟

یک شخص گفت: اگر هر کسی تلاش کند انسان بهتری باشد جهان به طور خودکار به سمت بهتر شدن تغییر می­کند.

قانون سوم: خودتان را با کسی که دیروز بودید مقایسه کنید نه با کسی که امروز هستید. ما معمولاً خودمان را با کسانی که از ما بهتر هستند مقایسه می­کنیم. شما برای اولین بار در کل زندگی تان وارد باشگاه می­شوید و چند ساعت هم ورزش می­کنید. اما یک نفر دیگر به باشگاه می­آید و فقط نیم ساعت ورزش می­کند! اما هیکل او خیلی بهتر از شماست. خیلی مسخره است که خودتان را با او مقایسه کنید. اما خوب اغلب ما این کار را انجام می­دهیم.

سوالی که باید از خودتان بپرسید این است که آیا من نسبت به دیروز خودم بهتر شدم؟! آیا واقعاً فرد بهتری شدم؟ آیا کاری کردم که ذره­ای باعث پیشرفت من شود؟ اگر پاسختان منفی است پس باید احساس خیلی بدی نسبت به خودتان داشته باشید. چون یک روز کامل را بدون هیچ پیشرفتی گذراندید.

هیچ مشکلی نیست اگر از نظر مالی از دوستتان پایین تر باشید، یا از نظر جسمی ضعیف تر باشید. شما منحصر به فرد هستید. شما شرایط متفاوتی دارید. از یک پدر و مادر متفاوت و جایی متفاوت و با ویژگی های کاملاً متفاوت به دنیا آمدید.

قانون چهارم: صاف بایستید و شانه هایتان را به عقب بدهید. در مدرسه همیشه حداقل یک بچه هست که مورد آزار و اذیت قرار می­گیرد. چون همیشه یک درنده وجود دارد که به دنبال قربانی هایش می­گردد. این شخص به طور تصادفی مورد آزار قرار نمی­گیرد؛ چون شما کسی را که از خودش دفاع می­کند را که اذیت نمی­کنید.

بنابراین وقتی با شانه تکیده قدم بر می­دارید، تصویر یک فرد ضعیف که نمی­تواند از خودش دفاع کند را می­سازید. حتی وقتی بزرگتر می­شوید تصویری که از خودتان ساختید بیشترین تأثیر را در نحوه برخورد اطرافین با شما دارد.

با صاف و محکم ایستادن می­توانید این پیام را بدهید که اگر کسی به شما آسیب بزند جوابش را می­دهید. همچنین به این معنی است که مسئولیت سخت زندگی را هم با چشمان باز درک کردید. مردم تصور می­کنند که شما شایسته و توانمند هستید و اعتماد به نفستان بالا می­رود.

مکالمات شما بهتر می­شود و مکث های کمتری خواهید داشت و این باعث می­شود افراد بیشتری را ملاقات کنید. با آنها تعامل داشته باشید و آنها را تحت تأثیر قرار دهید. انجام این کار نه تنها باعث افزایش احتمال وقوع اتفاقات خوب خواهد شد بلکه باعت می­شود از وقوع این احتمالات احساس خیلی بهتری داشته باشید.

قانون پنجم: چیزی را دنبال کنبد که هدفمند باشد. معمولاً در زندگی به کار هایی که از طریق آنها هزینه هایمان را می­پردازیم، اولویت می­دهیم. من هم به خاطر این کسی را سرزنش نمی­کنم مخصوصاً وقتی که مسئولیت هایی روی دوش شماست. شما هم خانواده و بچه دارید.

بنابراین مهم نیست که سر کار چه کاری انجام می­دهید. تا زمانی که از پس هزینه های خانواده بر می­آیید، اصلاً مهم نیست. اما چیزی که اتفاق می­افتد مخصوصاً در دراز مدت این است که در درون احساس نوعی خلاء می­کنید که باعث افسردگی تان می­شود.

من نمی­خواهم بگویم کاری که دوست دارید انجام دهید. چون خیلی از مردم متأسفانه در زندگی شان هیچ وقت به آن دست پیدا نمی­کنند. بعضی وقت ها هم تقصیر شما نیست. شرایط ممکن است شما را مجبور کند که مسیر متفاوت تری را طی کنید.

بعضی وقت ها افراد نمی­دانند که چه چیزی می­خواهند؟! چه چیزی باعث احساس رضایت و خوشحالی شان می­شود؟ اما حداقل اگر کاری هدفمند انجام دهید، این احساس را خواهید داشت که زندگی تان اهمیت دارد! و اینکه شما فقط زندگی نمی­کنید. بلکه دنیا را کمی بهتر می­کنید.

قانون ششم: تصور کنید طرف مقابل تان چیزی را می­داند که شما نمی­دانید. اگر چیزی که می­دانستید کافی بوده و نیازی هم به اطلاعات دیگر نداشتید، زندگی تان باید بی عیب و نقص می­بود. خوب پس شما دیگر دچار مشکل و بحران نمی­شوید؟ آیا واقعاً بعضی وقت ها تصمیمات اشتباهی نمی­گیرید و شکست هم نمی­خورید؟ آیا از موقعیت های مالی و شغلی تان راضی هستید؟ افسرده و مضطرب هستید؟ می­دانید چرا؟ چون شما نادان هستید.

هنوز چیز های زیادی وجود دارد که نمی­دانید. کسی هم که با شما صحبت می­کند چیز هایی می­داند که شما نمی­دانید. چون او زندگی کاملاً متفاوتی داشته است. چیز های متفاوتی را تجربه کرده و کسانی را ملاقات کرده که شما نکردید.

پس به جای تبدیل کردن هر مکالمه به یک بحث، همیشه فرض کنید کسی که به حرف هایش گوش می­دهید، چیز هایی را بداند که شما نمی­دانید.

قانون هفتم: در گفتار خودتان دقیق باشید. تصور کنید با درد از خواب بیدار شدید. طوری مریض هستید که انگار در حال مرگ هستید. اگر در مورد دردتان با دکتر صحبت نکنید، بیماری شما ناشناخته باقی می­ماند. و باید به مهارت دکتر در تشخیص تکیه کنید. پس شانس بهبودی شما به شدت پایین می­آید. اما اگر با دکتر صحبت کنید تمام این حدس و گمان های وحشتناک از بین می­روند و بیماری شما تشخیص داده می­شود.

بیشتر مشکلات ما نتیجه سوء تفاهم هاست. چند خانواده از هم پاشیده شده به خاطر اینکه در مورد چه چیزی هایی که در رابطه شان دوست نداشتند حرف نزدند! چند بار تا حالا مکالمه­ای را شروع کردید و منجر به بحث دربارۀ چیزی کاملاً متفاوت شده است! به حرف هایی که به خودتان و دیگران می­گویید دقت کنید. کلمات را با دقت انتخاب کنید.

با به کارگیری این هفت قانون در زندگی، زندگی تان نظم پیدا می­کند و به شما کمک می­کند متمرکز و با انگیزه اهدافتان را دنبال کنید.

نرگس فولادلو

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *