09365495434

چرا اغلب به مشکلات بزرگ بی توجه هستیم!

چه می شود اگر مشکل کاملا واضحی درست رو به روی شما باشد؟مشکلی که همه در موردش حرف می زدند، مشکلی که مستقیما بر شما تاثیر گذاشته است.

آیا هر کاری که در توان شما باشد برای درست کردن آن انجام می دهید، قبل از اینکه وضع بدتر شود؟زیاد مطمئن نباشید.احتمال بیشتری وجود دارد که همه اعتراف کنیم، چیزی که درست مقابل چشمانمان بوده را ندیده ایم. و در واقع، گاهی اوقات محتمل تر است از آنها روبرگردانیم.دقیقا به دلیل خطری که برای ما دارند، در کسب و کار، زندگی و جهان. میخواهم مثالی از جهان خودم ، سیاست، اقتصاد، برایتان بزنم. وقتی آلن گرین اسپن رییس بانک مرکزی آمریکا بود، تمام کارش این بود که حواسش به مشکلات در اقتصاد آمریکا باشد، تا از کنترل خارج نشوند. پس بعد از سال ۲۰۰۶، زمانی که قیمت مسکن اوج گرفت،رهبران و نهادهای موثق، بیشتر و بیشتر و بیشتر، زنگ های خطر را به صدا درآوردند، خطراتی درباره وام های پر ریسک و حباب های خطرناک بازار.چه می شود اگر مشکل کاملا واضحی درست رو به روی شما باشد؟مشکلی که همه در موردش حرف می زدند، مشکلی که مستقیما بر شما تاثیر گذاشته است.آیا هر کاری که در توان شما باشد برای درست کردن آن انجام می دهید، قبل از اینکه وضع بدتر شود؟زیاد مطمئن نباشید.احتمال بیشتری وجود دارد که همه اعتراف کنیم، چیزی که درست مقابل چشمانمان بوده را ندیده ایم. و در واقع، گاهی اوقات محتمل تر است از آنها روبرگردانیم.

دقیقا به دلیل خطری که برای ما دارند، در کسب و کار، زندگی و جهان. میخواهم مثالی از جهان خودم ، سیاست، اقتصاد، برایتان بزنم. وقتی آلن گرین اسپن رییس بانک مرکزی آمریکا بود، تمام کارش این بود که حواسش به مشکلات در اقتصاد آمریکا باشد، تا از کنترل خارج نشوند.

پس بعد از سال ۲۰۰۶، زمانی که قیمت مسکن اوج گرفت،رهبران و نهادهای موثق، بیشتر و بیشتر و بیشتر، زنگ های خطر را به صدا درآوردند، خطراتی درباره وام های پر ریسک و حباب های خطرناک بازار. همانطور که می دانید، در سال ۲۰۰۸، همه چیز فرو ریخت. بانک ها سقوط کردند،بازارهای جهانی سهام، حدود نیمی از ارزش خود را از دست دادند، میلیون ها نفر خانه های خود را که در رهن بودند، از دست دادند. تقریباً یک دهم آمریکایی ها شغل خود را از دست دادند.

پس از این که اوضاع اندکی آرام شدند، گرین اسپن و بسیاری دیگر، مسئله را کالبد شکافی کردند و گفتند: هیچ کس نمی توانست آن بحران را پیش بینی کند. آن را یک قوی سیاه نامیدند. چیزی که غیر قابل تصور، غیر قابل پیش بینی و نامحتمل بود. یک غافلگیری کامل‌ با این تفاوت که همیشه یک غافلگیری نبوده است.

بسیاری از مردم نیز هشدارها را دیدند، به صورت عمومی صحبت کردند و نادیده گرفته شدند. نمی دانستیم آن بحران دقیقاً چه شکلی خواهد بود، دقیقا مولفه هایش را نمی دانستیم.به عنوان مثال، ارزش آپارتمانم در منهتن تقریبا دو برابر شد در کمتر از چهار سال. من متوجه نشانه ها شدم و آن را فروختم.بسیاری از مردم نیز هشدارها را دیدند،به صورت عمومی صحبت کردند و نادیده گرفته شدند. نمی دانستیم آن بحران دقیقاً چه شکلی خواهد بود، دقیقا مولفه هایش را نمی دانستیم، اما همه می توانستیم بگوییم، چیزهایی که به سمت ما می آمدند خطرناک، قابل مشاهده و قابل پیش بینی بودند،مانند یک کرگدن خاکستری غول پیکر که به سمت ما خیز برمی‌دارد.قوی سیاه از این ایده نشات می‌گیرد که قدرتی در مقابل آینده هایمان نداریم. و متاسفانه هر چه فکر کنیم کنترل کمتری داریم، احتمال بیشتری وجود دارد که از اهمیتش غافل شویم یا آن را کاملا نادیده بگیریم.

و این برهم کنش خطرناک، مشکل دیگری را می پوشاند: این که بیشتر مشکلاتی که با آن مواجه هستیم بسیار محتمل و آشکار هستند، چیزهایی هستند که می توانیم ببینیم، اما هنوز برایشان کاری انجام نمی دهیم. پس من استعاره ی کرگدن خاکستری را خلق کردم تا آنچه را که فکر می کردم یک نیاز فوری است، محقق کنم. تا کمک کند نگاهی تازه داشته باشیم، با همان اشتیاقی که نسبت به قوی سیاه وجود داشت، اما این بار برای چیزهایی که بسیار آشکار و بسیار محتمل بودند، اما همچنان نادیده گرفته می شدند. آنها کرگدن های خاکستری هستند. هر روز آنها را در سرخط خبرها می بینید. پس چیزی که من در سرخط خبرها می بینم، یک کرگدن خاکستری بزرگ دیگر است،یک بحران مالی محتمل جدید. و کنجکاوم که آیا چیزی در سال گذشته یاد گرفته ایم. اگر به واشنگتن یا وال استریت گوش دهید، تقریبا می توانید حق داشته باشید که فقط به شرایط آرام آینده فکر کنید. اما در چین، جایی که من زمان زیادی را می گذرانم، گفتگوی کاملا متفاوتی وجود دارد. تمام تیم اقتصادی، تمام افراد تا خود رئیس جمهور شی جین پینگ، بسیار مشخص و واضح در مورد ریسک های مالی به عنوان کرگدن های خاکستری صحبت می کنند، اینکه چگونه می توانند مهارشان کنند. حالا، برای اطمینان،چین و آمریکا نظام های حکومتی متفاوتی دارند، که بر روی آنچه قادرند انجام دهند، تاثیر می گذارند. و‌ بسیاری از دلایل ریشه ای مشکلات اقتصادی آنها کاملا متفاوت هستند. اما پنهان نیست که هر دو کشور مشکلاتی در زمینه بدهی، نابرابری و بهره وری اقتصادی دارند. پس چرا این گفتگو ها اینقدر تفاوت دارند؟ می توانید این سوال را نه فقط در مورد کشورها، بلکه درباره‌ی هر کسی بپرسید. خودروسازانی که ایمنی را در اولویت قرار می دهند و آنهایی که به خود زحمت فراخوان خودروهای معیوب را نمی دهند تا وقتی که مردم بمیرند. سالمندانی که برای مرگ آماده می شوند، متن مداحی ترحیم خود را نوشته اند، همینطور منوی ناهار خاکسپاری و همه چیز به جز تاریخ فوت روی سنگ قبر.اما از طرف دیگر سالمندانی هستند که برای آخرین اموراتشان برنامه ریزی نکرده اند، که از آشغال هایی که دهه ها جمع می کردند راحت نشده اند و رسیدگی به آنها را به فرزندانشان سپرده اند. پس چه چیزی این دو سمت را از هم متمایز می کند؟ چرا برخی افراد این چیزها را دیده و به آنها رسیدگی می کنند، و بقیه آنها را نادیده می‌گیرند؟اولین دلیل مرتبط با فرهنگ جامعه و اطرافیان است. اگر فکر کنید یکی از اطرافیان وقتی افتادید دست شما را خواهد گرفت، احتمال بیشتری وجود دارد که یک خطر را کوچکتر بپندارید. و این موجب می شود نه تنها ریسک های بد، بلکه ریسک های خوب را هم بپذیریم.مثل ریسک مورد انتقاد قرار گرفتن وقتی از خطری حرف می زنید که هیچکس نمی خواهد در موردش صحبت کند. یا استفاده از فرصت هایی که به نوعی ترسناک هستند، پس در نوع خود، کرگدن های خاکستری هستند. ایالات متحده فرهنگی بسیار فردگرایانه دارد. به خودت متکی باش.
و به شکلی متناقض، باعث می‌شود بسیاری از آمریکایی ها کمتر از تغییر و پذیرش ریسک های خوب استقبال کنند. و برعکس در چین، مردم بر این باورند که دولت قرار است مانع مشکلات شود، که شاید همیشه این اتفاق نیافتد، اما مردم به آن باور دارند. باور دارند که می توانند به خانواده شان تکیه کنند، و این احتمال پذیرش ریسک های خاصی توسط آنها را افزایش می دهد. مثل خرید املاک در پکن، یا مثل پذیرش بیشتر به این واقعیت که نیاز به تغییر جهت دارند، در واقع سرعت تغییر در چین بسیار شگفت انگیز است.

دوم اینکه،چقدر در مورد یک وضعیت می دانید؟ چقدر تمایل دارید که یاد بگیرید؟ و آیا تمایل دارید چیزهایی را که شاید آن چیزی که می خواهید نباشند؟ پس بسیار غیر محتمل است که بسیاری از ما به چیزهایی توجه کنیم که فقط می خواهیم فراموششان کنیم، چیزهایی که دوستشان نداریم. به چیزهایی توجه می کنیم که می خواهیم ببینیم، که دوست داریم، که موافقشان هستیم، اما این فرصت و توانایی را داریم که آن نقاط کور را اصلاح کنیم. من زمان زیادی را صرف صحبت با افرادی از تمام طبقات اجتماعی در مورد کرگدن های خاکستری زندگی شان و نگرش هایش می کنم. و شاید فکر کنید که افرادی که بیشتر از ریسک می ترسند، که حساسیت بیشتری به آنها دارند، همان هایی هستند که تمایل کمتری به تغییر دارند. اما در واقع برعکس است. من متوجه شدم افرادی که تمایل دارند مشکلات اطراف خود را بشناسند و برنامه ریزی کنند، آنهایی هستند که قادرند ریسک بیشتری را تحمل کنند، ریسک خوب، و با ریسک بد کنار بیایند.

و به این خاطر است که وقتی اطلاعات را جست و جو می کنیم، قدرت خود را برای اقدام در مورد چیزهایی که از آنها می ترسیم، افزایش می دهیم. و به این به نکته سوم ربط دارد. احساس می کنید چقدر کنترل روی کرگدن های خاکستری زندگی خود دارید؟ یکی از دلایل اقدام نکردن ما این است که اغلب حس می کنیم بسیار درمانده ایم. به تغییرات آب و هوایی فکر کنید، می تواند بسیار بزرگ به نظر برسد که هیچ یک از ما قادر به ایجاد تغییری در موردش نیست.

پس بعضی افراد وجودش را انکار می کنند. افراد دیگری همه را به جز خود سرزنش می کنند. مثل دوستم که می گوید هیچ وقت بی خیال ماشین شاسی بلند نمی شود. تا وقتی که چین، ساخت نیروگاه های زغال سنگ را متوقف کند. اما ما فرصتی برای تغییر داریم.هیچ یک از ما همانند دیگری نیستیم. همه فرصت تغییر نگرش های خود را داریم، نگرش های خود و اطرافیان خود را. پس امروز می خواهم از همه شما دعوت کنم که برای شروع یک گفتمان باز و صادقانه به من بپیوندید. گفتمانی با افراد اطرافتان، در مورد کرگدن های خاکستری جهان مان، و برای روراست بودن در مورد چگونگی رسیدگی به آنها. من بسیار در آمریکا می شنوم که: خب البته ما باید به مشکلات آشکار رسیدگی کنیم، اما اگر چیزی که روبه رویتان است را نبینید، خنگ یا نادان هستید.

این چیزی است که می گویند و من بسیار با آن مخالفم. اگر چیزی که روبه رویتان است را نبینید، خنگ نیستید، نادان نیستید، بلکه انسان هستید. و زمانی که همه این نقطه ضعف مشترک را به رسمیت بشناسیم، قدرت بازکردن چشمانمان را خواهیم داشت، که چیزهای روبه رویمان را ببینیم و قبل از آسیب دیدن، اقدام کنیم.

⁦✍️⁩برگرفته از سخنرانی خانم میشل واکر، استراتژیست

ایده ها از کجا نشات می گیرند؟
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *